داستان های جذاب و خواندنی

داستان های جذاب و خواندنی
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان داستان های جذاب و خواندنی و آدرس mahdi128.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





حمام آخر بازار درست در پیچ یکی از حجره هایی بود که سالها قبل خرابش کرده و راهی به پشتش که کاروانسرایی قدیمی بود باز کرده بودند . بعدها یک نفر کاروانسرا را خریده و حمامی ساخته بود که اهل بازار و گاهی هم مشتری ها را پذیرا بود . با این که ساعت چهار صبح بود نزدیک تر که رسید روشنایی چراغ زنبوری جلوی درب  نیمه باز حمام  شک و شبه حاج حسن را از این که بیخود و بی وقت توی سرما بیرون نزده  از بین برد. انگاری اصلا شب نبود . گرما و بخار را حتی میشد از بیرون هم حس کرد . حاج حسن یا الاهی گفت و داخل شد .
-سلامون علیکم .
-  مردی که هیکل چاقی داشت و تنها یک لونگ به کمر بسته بود روی چهار پایه چوبیش کمی جابجا شد و گفت : علکم السلام حاج حسن  بفرمایید بفرمایید .
و سپس با صدای بسیار بلندی  فریاد زد طغرل .. کجای نفله بدو دمپای بیار .
 حاج حسن  لنگ را به کمر بست و دمپایی را پوشید و وارد حمام شد . حمام شلوغ بود . حاج حسن با خودش فکر کرد . ساعت چهارصبح است سر صبح جمعه است اول ماه صفر است . قاعدتا نبایستی کسی در حمام باشد . اصلا باز بودن حمام هم این موقع خوش جای تعجب داشت . همه در حمام بوند .

 اول غلامعلی مسگر را دید که در حال کیسه  کشیدن بود و از بس با وسواس این کار را میکرد که بدنش سفید شده بود .
 حتی به سر کچلش هم کیسه میکشید . حاج حسن اهمیتی نداد و انگار او را ندیده است و صابون و روشورش را داخل تاس گذاشت و لب سکو نشست .
آن طرف تر از بخار سر و کله تیمور قهوه چی  پیداشد . عجیب تر این بود که لنگ هم نبسته بود و در حالیکه تمام بدنش را واجبی گذاشته بود . خودش و سبیل چخماغی زردش را در آینه ورانداز میکرد . حاج حسن اهمیتی نداد و با تاس دو بار روی خودش آب ریخت . صدای زمزمه یک آن قطع نمیشد . حتی به وضوح چند تا از فامیل های زنش را هم دید که این طرف و آن طرف میگشتند و خودشان را کیسه میکشیدند . اما یک جور خاصی را میرفتند . حاج حسن دقت کرد . همه موقع جلو رفتن انگار نیم قدم به عقب خم میشدند . بخار زیاد بود و حاج حسن یک تاس آب سرد روی بدن صابون زده اش ریخت .
 لرزی به اندامش افتاد . غلاملی را دید که کیسه کشیدنش تمام شده و بلد شده تا به خزینه برود . او هم یک جور خاصی را میرفت . حاج حسن صورتش از ترس سفید شد و
نفسش بالا نمی آمد . میخواست چشمهایش را ببندد و همان جا بخوابد و فردا صبح در خانه کنار صغرا بیدار شود اما نمیشد .
همه اهل حمام به جای پا ثم داشتند و زانویشان از عقب تا میشد . حاج حسن  شصتش خبر دار شد که زنش درست می گفته و چون بی موقع  و بی وقت حمام آمده دچار بی وقتی و از ما بهتران شده . خودش را سریع گربه شور کرد و حتی  قید خزینه و غسل را زد و بیرون آمد .
دم در خروجی مرد چاق در حالی که شکمش را که از لونگ بیرون زده بود میخواراند با نیشخندی رو به حاج حسن کرد و گفت : حاجی زود تموم کردی .
 نکنه سردت شد .  حاج حسن  دو سکه روی میز گذاشت و در حالی که سعی میکرد آب دهانش را قورت دهد گفت . مش اسمال . توحمومت خبراییه . این جماعت از مانیستن .

مش اسمال ابرو در هم کشید که : یعنی چی حاجی .  همه اهل همین محل و بازارن . حاجی انگار لجش گرفته باشد جواب داد . نه نه .                     
منظورم اینه که یه طوری راه میرن ... و بعد من من کنان ادامه داد : یعنی درست ترش اینه که پاهاشون یه طوریه یعنی ... چی بگم .. یعنی   ..  مش اسمال انگار که از کوره در رفته باشد فرایاد زد چه جوریه .
 و بعد پایش را بالا آورد و روی میز جلوی حاج حسن گذاشت و گفت : اینطوری ؟
اینطوریه ؟

حاج حسن با دیدن یک ثم و زانو یی که به عقب خم می شد جا به جا سکته کرد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 9:50 ] [ مهدی رضایی ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

یاد بگیر ، قدر هر چیزی را که داری بدانی، قبل از آنکه روزگار به تو یادآوری کند که: می بایست قدر چیزی را که داشتی، میدانستی ...
آبان 1394 تير 1394 خرداد 1394 ارديبهشت 1394 فروردين 1394 بهمن 1393 دی 1393 آذر 1393 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392
امکانات وب