شیخ پرسید : «از چه چیز نا امید هستی، موضوع چیست ؟»
مرد گفت : «شاه مرا بدین فرستاده تا درختی را که می گویند هر که میوه ی آن را خورد حیات جاودانه می یابد، پیدا کنم ولی سال ها گشته ام و نیافتم.»
شیخ خندید و بگفتا ای سلیم این درخت علم باشد در علیم
بس بلند و بس شگرف و بس بسیط آب حیوانی و دریای محیط
تو به صورت رفته ای گم گشته ای زان نمی یابی که معنی هشته ای
آن یکی کش صد هزار آثار خاست کمترین آثار او عمر بقاست
آخر چرا به الفاظ و اسم ها چسبیده ای ؟ چرا به معنی و ذات و حقیقت توجه نمی کنی ؟
هر که به دنبال اسم بگردد به جایی نمی رسد باید مسمی را جست (نه این که تاریخ بافی کرد که مثلا مریم مادر یحیی را دید یا ندید یا رستم بود یا نبود.)
در گذر از نام و بنگر در صفات تا صفاتت ره نماید سوی ذات
اختلاف حق از نام اوفتاد چون به معنی رفت، آرام اوفتاد
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: